سیدیاسین و سیده یسناسیدیاسین و سیده یسنا، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

برای شما مینویسم...

72 ساعت اضطراب

مادر که باشی فرقی نمی کنه چندمین باره که مادر میشی . ٧٢ ساعت که نمیدونستم چی میشه گذشت . شش سال و سه ماه پیش بدون هیچ پیش زمینه ای پسرکم رو واکسن زدم گفتن متفاوته نگفتن چی میشه بالاخره اون سه روز گذشت ولی با هر واکسنی خاطراتم هم میخوره و یادم میاد. این بار برای دخترک هجده ماهه خواستم سنگ تموم بزارم هر کاری که به فکرم میرسید ویا روزمره بود انجام  دادم از ناهار و شام درست کردن گرفته تا سوال اضافی طرح کردن برای امتحان پسرک ، که وقتی واکسن  زدیم کاری جز پرستاری نداشته باشیم  ولی با این حال انگار پیشبینی هام همچین هم درست از آب در   نیومد ولی هر چه بود گذشت دخترکم دو روز راه نرفت کمی گریه کرد برای ما که...
30 دی 1391

تکرار مادری

یه دختر هجده ماهه ی ٨٤ سانتی با موهای فرفری با چشمهایی که معلوم نیست چه رنگیه با لپایی که بعد  از واکسنش دیگه آویزون نیست با لبای همیشه خندون که وزنش به زور به دوازده کیلو میرسه تو خونه ی ما هست،این دختر کوچولو هر جا که یه مادری مادری میکنه دروغ نگم ار آخرین مدل دوربین های عکاسی و  فیلمبرداری دنیا سریعتر ثبت تصویر میکنه واز جدیدترین کامپیوتر های دنیا هم سریعتر پردازش میکنه طوری که سعی میکنی مواظب رفتارت باشی که به مادر آینده اطلاعات غلط ندی. این روزها عروسکای خونه ی ما خوب غذا میخورن خوب میخوابن خوب کارتون میبینن وکلی هم شعر بلدن چون یه مامان هجده ماهه دارن که تمام تلاشش رو میکنه که بچه های خوبی داشته باش...
30 دی 1391

دفاع از نوع علی وار ...

تلفنی دارم حرف میزنم با مامان بهامین ... وسط حرفمون بهامین به مامانش میگه مامان عارف امروز به یاسین سیلی محکمی زد جای انگشتاش رو  صورت یاسین موند. منم می شنوم  ...دلم میلرزه تعجب نداره مادرم دیگه خودمونیم دردشم احساس میکنم یاسین مامان برای چی عارف تو رو زد ؟ یاسین: سی دی آرش رو از تو کیفش برداشته بود ازش پرسیدم کجاست ؟ یه دفعه خشمش زد بالا زد تو صورتم .  من : خوب تو همینطوری وایسادی نگاش کردی ؟ یاسین : نه رفتم سر جام نشستم . من: بلد نبودی از خودت دفاع کنی ؟ یاسین :چرا بلد بودم ولی فقط عصبانیتم رو کنترل کردم کاری که عارف نکرد .... یادم نمیاد من این کار رو بهش یاد داده باشم ولی خوشم اومد خوب یاد گرف...
19 دی 1391

چه قدر بدهکارم پسر ؟

همیشه جلسه هایی که از طرف مدرسه دعوت می شدم رو دوست داشتم ولی امسال با سالهای پیش  فرق میکنه از حرفهای تکراری خبری نیست از حل مشکل حرف میزنند... چیزهای زیادی یاد گرفتم کلیدی وبه درد بخور ... این روز ها روزهای رابطه ست دنیای ارتباطات ،باید رابطمو تصحیح کنم ..... چه قدر خوبه که یکی پیدا میشه کسی که علم این کار رو داره به بهت میگه تو رابطه ی پدر پسری دخالت نکن چه قدر این تصحیح رابطه شیرینه ... این روزها یادمان دادند چشم و گوش و زبانمان را ببندیم برای همه چیز از حرف های دوست و آشنا و فامیل و  خانواده گرفته تا..... یادمان اوردند که مادریم ظریف و شکننده با ارزوهای زیاد ... یادمان دادند که م...
19 دی 1391
1